شب به کاشانه ی اغیار نمیباید بود
غیر را شمع شب تار نمیباید بود
همه جا با همه کس یار نمیباید بود
یار اغیار دل آزار نمیباید بود
تشنه ی خون من زار نمیباید بود
تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بود
من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست
موجب شهرت بی باکی و خود کامی توست
دوستی با تو
مثل موج سواریه
گاهی آدم رو می بری به اوج
اون موقع آدم حس می کنه همه چی عالیه
قشنگ سوار یه موجه و داره حالشو می بره
یه دفعه موج فروکش می کنه
آدم با کله میاد پایین
خیلی هنر کنه از روی تختۀ موج سواریش لیز نخوره و نیفته تو آب
هنوز تو تقلا و دست وپا زدنه
که یه دفعه با یه موج دیگه میای
و باز آدم اوج می گیره
و ...........
دوباره همه چی از اول شروع میشه
مثل موج سواریه
گاهی آدم رو می بری به اوج
اون موقع آدم حس می کنه همه چی عالیه
قشنگ سوار یه موجه و داره حالشو می بره
یه دفعه موج فروکش می کنه
آدم با کله میاد پایین
خیلی هنر کنه از روی تختۀ موج سواریش لیز نخوره و نیفته تو آب
هنوز تو تقلا و دست وپا زدنه
که یه دفعه با یه موج دیگه میای
و باز آدم اوج می گیره
و ...........
دوباره همه چی از اول شروع میشه
Life begins at forty.....That's when love and living start to become a gentle art
مرا در آغوش بگیر
و محکم به خود بفشار
شاید که تلاطم های روح جوان تو
تلنگری باشد بر این همه خمودگی و خستگی و افسردگی
و محکم به خود بفشار
شاید که تلاطم های روح جوان تو
تلنگری باشد بر این همه خمودگی و خستگی و افسردگی
به من فکر نکن
با من حرف بزن
با من حرف بزن
این روزا اینقدر دایرۀ زندگی و معاشرتم رو محدود کرده ام
که الان فقط در یک حباب امن زندگی می کنم
کی این حباب بترکه؟ خدا می دونه
کی این حباب بترکه؟ خدا می دونه
"زندگی رسم خوشایندی است"
روزها:
خواندن به انگلیسی، نوشتن به فارسی، چای، گپ و گفت با همکاران، قهوه، بحث و تفسیر سیاسی، چای، خواندن به انگلیسی، نوشتن به فارسی
شبها:
خواندن به فارسی، نوشتن به انگلیسی، چای، سیگار، پشه، تماشای مناظرۀ کاندیداها، چای، سیگار، پشه، خواندن به فارسی، نوشتن به انگلیسی

از دلی رازی شنیدی
شعر و آوازی شنیدی
چون شدی گرم شنیدن
وقت آه از دل کشیدن
یاد من کن، یاد من کن
هر کجا رفتی پس از من
محفلی شد ازتو روشن
یاد من کن، یاد من کن
هر کجا دیدی به بزمی
عاشقی را لب گزیدن
یاد من کن، یاد من کن
هر کجا سازی شنیدی
از دلی رازی شنیدی
شعر و آوازی شنیدی
چون شدی گرم شنیدن
وقت آه از دل کشیدن
یاد من کن، یاد من کن
از دلی رازی شنیدی
شعر و آوازی شنیدی
چون شدی گرم شنیدن
وقت آه از دل کشیدن
یاد من کن، یاد من کن
یاد من کن، یاد من کن
دلکش/دریا دادور
برای شنیدن این ترانه با صدای زیبای دریا، گلبرگهای لاله را با "کلیکی" نوازش کنید.
یکی از فرهیختگان عصر ما می فرماید:
"زمان در قاب عکس منجمد نمی شود "
برام جالب بود
همین چند روز پیش،
داشتم به عکس بابا نگاه می کردم
غرق در دلتنگی، با خودم فکر می کردم
که چهار سال هست که عکس جدیدی از بابا نداریم
بابا، مثل تمام این چهار سال
با لبخندی مهربان نگاهم می کند
خوشحالم که این لحظه رو می تونم همیشه توی این قاب نگه دارم
یا خیلی لحظه های دیگه
مثل عکسهایی که از آخرین مهمونیم قبل از آمدنم دارم
یا اون عکسی که برادرک شیطونم صورتم رو زده بود تو کیک تولدم
یا...
یا...
به نظر من
از خوشبختی ما آدمهاست که می تونیم بعضی زمانها رو منجمد کنیم
حالا یا فیزیکی تو قاب عکس
یا تو قاب عکسهای مجازی تو ذهنمون
این دوست فرهیختۀ من، هنوز خیلی جوان است.
"زمان در قاب عکس منجمد نمی شود "
برام جالب بود
همین چند روز پیش،
داشتم به عکس بابا نگاه می کردم
غرق در دلتنگی، با خودم فکر می کردم
که چهار سال هست که عکس جدیدی از بابا نداریم
بابا، مثل تمام این چهار سال
با لبخندی مهربان نگاهم می کند
خوشحالم که این لحظه رو می تونم همیشه توی این قاب نگه دارم
یا خیلی لحظه های دیگه
مثل عکسهایی که از آخرین مهمونیم قبل از آمدنم دارم
یا اون عکسی که برادرک شیطونم صورتم رو زده بود تو کیک تولدم
یا...
یا...
به نظر من
از خوشبختی ما آدمهاست که می تونیم بعضی زمانها رو منجمد کنیم
حالا یا فیزیکی تو قاب عکس
یا تو قاب عکسهای مجازی تو ذهنمون
این دوست فرهیختۀ من، هنوز خیلی جوان است.
هر سال چو نوبهار خرم
بیدار شود ز خواب نوشین
تا باز کند بروی عالم
دیباچۀ خاطرات شیرین
از سبزه دهد به لاله زیور
ای دوست مرا بخاطر آور
بیدار شود ز خواب نوشین
تا باز کند بروی عالم
دیباچۀ خاطرات شیرین
از سبزه دهد به لاله زیور
ای دوست مرا بخاطر آور
بیا تکلیفو روشن کن
نه اونجوری که مغروری
بیا تکلیفو روشن کن
نه اونجوری که مجبوری
کسی عاشق تر از من نیست
خودتم اینو میدونی
بیا تکلیفو روشن کن
بهم بگو که می مونی
منتظر آلبوم جدید عصار هستم.
نه اونجوری که مغروری
بیا تکلیفو روشن کن
نه اونجوری که مجبوری
کسی عاشق تر از من نیست
خودتم اینو میدونی
بیا تکلیفو روشن کن
بهم بگو که می مونی
منتظر آلبوم جدید عصار هستم.
بازم یه سال دیگه بزرگتر شدم
برام خیلی عجیبه که تو یه روز، فقط یه روز
احساس می کنم یک سال بزرگ شده ام
شاید هم روز تولد یه تلنگریه، یه یادآوری برای این که یادت بیاد که
روزها چه تند تند می گذره
یا یه یادآوری برای این که ببینی
چقدر امسالت با پارسالت فرق کرده
امسال برای من خیلی متفاوت بود
هر سال با سال دیگه متفاوته
ولی امسال متفاوت-تر بود !
روز تولدم رو دوست دارم
همیشه داشتم ، حالا هم دارم
ولی هر سال
یه احساس دیگه هم قاطیش می شد
گاهی ذوق زدگی، گاهی دلسردی
گاهی دلتنگی ، گاهی شعف
امسال اما
بی تفاوتم
حس می کنم زندگی رو مثل یه مشت شن
- از این شنهای بادی کویر -
تو مشتم گرفتم
در حالی که داره به سرعت از لای انگشتام می ریزه
و من
فقط دارم ریختنشو نگاه می کنم
فقط نگاه می کنم
بی تفاوت
برام خیلی عجیبه که تو یه روز، فقط یه روز
احساس می کنم یک سال بزرگ شده ام
شاید هم روز تولد یه تلنگریه، یه یادآوری برای این که یادت بیاد که
روزها چه تند تند می گذره
یا یه یادآوری برای این که ببینی
چقدر امسالت با پارسالت فرق کرده
امسال برای من خیلی متفاوت بود
هر سال با سال دیگه متفاوته
ولی امسال متفاوت-تر بود !
روز تولدم رو دوست دارم
همیشه داشتم ، حالا هم دارم
ولی هر سال
یه احساس دیگه هم قاطیش می شد
گاهی ذوق زدگی، گاهی دلسردی
گاهی دلتنگی ، گاهی شعف
امسال اما
بی تفاوتم
حس می کنم زندگی رو مثل یه مشت شن
- از این شنهای بادی کویر -
تو مشتم گرفتم
در حالی که داره به سرعت از لای انگشتام می ریزه
و من
فقط دارم ریختنشو نگاه می کنم
فقط نگاه می کنم
بی تفاوت
تا به کی باید رفت
از دیاری، به دیاری دیگر
نتوانم، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر
از دیاری، به دیاری دیگر
نتوانم، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر
"فروغ"
با یاد تو
بر می خیزم
هر صبح
از گرانسنگ ترین رویاها
تا شاید ناگاه
از پس پرده و پنجره و آیینه
تو در آیی
همچون خورشید
وسپس آنگاه
که جای خالی تو را می بینم
لیموی لبان مرگ را
با دندان عطشم
می فشرم
با یاد تو هر صبح
بر می خیزم
تا آن دم
که بالشم خشت شود
پرویز حسینی
چهار سال گذشت.
برف قشنگی آمده
عاشق اینم که بریم تو برفا قدمی بزنیم
-ترجیحا از جاهایی که پا نخورده راه بریم -
کلی برف بازی کنیم
بعد خسته و نفس نفس زنون خودمون رو برسونیم به اون رستورانی که
دیواراش سنگی-اند و میز و صندلیهاش چوبی-اند و تو شومینه-اش چوب می سوزه
سوپ داغی بخوریم و پیاده برگردیم خونه و
من تمام راه غر بزنم که سردمه و یخ زدم و
کفشام پر از آب شده و پس چرا نمی رسیم و ....
....
....
بالاخره برسیم خونه
لباسای خشک و گرم و نرم بپوشیم و
یه شیر قهوۀ داغ درست کنیم و بشینیم کنار شومینه،
از پنجره برف ریز ریزی که دوباره شروع شده رو تماشا کنیم
یواش یواش گرما بره تو جونمون و کم کم قندیلامون آب بشه
همونجا ولو بشیم و حرف بزنیم و شعر بخونیم ......
...... تا خود صبح
عاشق اینم که بریم تو برفا قدمی بزنیم
-ترجیحا از جاهایی که پا نخورده راه بریم -
کلی برف بازی کنیم
بعد خسته و نفس نفس زنون خودمون رو برسونیم به اون رستورانی که
دیواراش سنگی-اند و میز و صندلیهاش چوبی-اند و تو شومینه-اش چوب می سوزه
سوپ داغی بخوریم و پیاده برگردیم خونه و
من تمام راه غر بزنم که سردمه و یخ زدم و
کفشام پر از آب شده و پس چرا نمی رسیم و ....
....
....
بالاخره برسیم خونه
لباسای خشک و گرم و نرم بپوشیم و
یه شیر قهوۀ داغ درست کنیم و بشینیم کنار شومینه،
از پنجره برف ریز ریزی که دوباره شروع شده رو تماشا کنیم
یواش یواش گرما بره تو جونمون و کم کم قندیلامون آب بشه
همونجا ولو بشیم و حرف بزنیم و شعر بخونیم ......
...... تا خود صبح
ای بهار سبز دور از دسترس
محو پاییزم به فریادم برس
بر تنم زخم تبرها را ببین
دست باد،این برگ و برها را ببین
نخل احساسم، ولی بی برگ و بار
چشم در راه توأم آه ای بهار
فصل فصلم قحطی عطر گل است
قحطی آواز ترد بلبل است
تشنۀ یک جرعه بوی شبنمم
زیر بار خشکسالی ها خمم
ها ببین متروکم از اهل نظر
خشک و خالی بی شمیم و برگ و بر
رفته ام از یاد سبز هر چه باغ
هیچکس از من نمیگیرد سراغ
خواب دیدم یک سحر از شرق نور
می کنی از خلوت سردم عبور
با تو احساس تکامل می کنم
می شوم سرسبز و هی گل می کنم
ای که داری عطر یاس و اطلسی
" کی به فریاد دل من می رسی؟"
محمد رحیمی
خانم نسبتا مسنی کنارم نشسته، اسمش "جین"ه
سر صحبت رو باز می کنه:
جین: من تو مغازۀ گیاهان دارویی (عطاری؟) کار میکنم
من: چند ساله این مغازه رو دارین؟
جین: اه ، نه ، من صاحب مغازه نیستم، اونجا فروشنده ام
من (به جین ): چه خوب ، هر روز کار می کنین؟
من ( تو دلم): آخی ، طفلکی تو این سن هنوز مجبوره کار کنه
جین: نه ، فقط دو روز در هفته کار می کنم. من قبلا تو کالج مشاور مالی بودم، بعد از بازنشستگی دو سه سالی تو خونه موندم، حوصله-ام سر رفت، حالا برای این که فعال باشم دارم تو مغازه کار می کنم
من (به جین ): خیلی فکر خوبی کردین که دو روز کار می کنین، بیشتر از این خسته میشین
من ( تو دلم): باریکلا ، عجب زن فعالیه ، آفرین
جین : راستش دو روز فقط می تونم کار کنم ، بقیۀ روزا مشغولم ، آخه من دانشجوی سال چهارم Humanities تو دانشگاه هستم
من (به جین ، در حالی که زبونم بند اومده! ): چه عالی.....
من ( تو دلم): خدایا ، یعنی میشه وقتی منم همسن این خانم شدم ، اقلا نصف فعالیت این خانم رو داشته باشم؟
دیگه نمی تونم حرف بزنم، همین جور با چشمای گرد و نگاه پر تحسین فقط نگاهش می کنم و گوش می کنم تا اون همچنان از برنامه های آینده اش برام بگه ......
سر صحبت رو باز می کنه:
جین: من تو مغازۀ گیاهان دارویی (عطاری؟) کار میکنم
من: چند ساله این مغازه رو دارین؟
جین: اه ، نه ، من صاحب مغازه نیستم، اونجا فروشنده ام
من (به جین ): چه خوب ، هر روز کار می کنین؟
من ( تو دلم): آخی ، طفلکی تو این سن هنوز مجبوره کار کنه
جین: نه ، فقط دو روز در هفته کار می کنم. من قبلا تو کالج مشاور مالی بودم، بعد از بازنشستگی دو سه سالی تو خونه موندم، حوصله-ام سر رفت، حالا برای این که فعال باشم دارم تو مغازه کار می کنم
من (به جین ): خیلی فکر خوبی کردین که دو روز کار می کنین، بیشتر از این خسته میشین
من ( تو دلم): باریکلا ، عجب زن فعالیه ، آفرین
جین : راستش دو روز فقط می تونم کار کنم ، بقیۀ روزا مشغولم ، آخه من دانشجوی سال چهارم Humanities تو دانشگاه هستم
من (به جین ، در حالی که زبونم بند اومده! ): چه عالی.....
من ( تو دلم): خدایا ، یعنی میشه وقتی منم همسن این خانم شدم ، اقلا نصف فعالیت این خانم رو داشته باشم؟
دیگه نمی تونم حرف بزنم، همین جور با چشمای گرد و نگاه پر تحسین فقط نگاهش می کنم و گوش می کنم تا اون همچنان از برنامه های آینده اش برام بگه ......
اصلا فکر نمی کردم که دیگه تو این سن و تو اینجا
این سر دنیا
یه دوست اینجوری پیدا کنم
تو این چند سال اخیر
با خیلیا آشنا شدم
با چندین تاشون دوست شدم
یه چند تاییشون هم دوستای خوبی هستن
ولی این یکی
این با همه فرق میکنه
یه جورایی انگار از جنس دوستای قدیممه
صمیمیتش به دلم میشینه
هواش، هوای بهاره
درست مثل اینکه
زیر یه آفتاب خوش رنگ باشی و
یه نسیم خنک و ملایم
برات بوی شکوفه ها رو بیاره
این سر دنیا
یه دوست اینجوری پیدا کنم
تو این چند سال اخیر
با خیلیا آشنا شدم
با چندین تاشون دوست شدم
یه چند تاییشون هم دوستای خوبی هستن
ولی این یکی
این با همه فرق میکنه
یه جورایی انگار از جنس دوستای قدیممه
صمیمیتش به دلم میشینه
هواش، هوای بهاره
درست مثل اینکه
زیر یه آفتاب خوش رنگ باشی و
یه نسیم خنک و ملایم
برات بوی شکوفه ها رو بیاره
آسمون آبیِ آبیه و آفتاب زردِ زرد
نه یه ذره بخار آب ، نه گرد و غبار محلی!
هیچی آفتابِ امروز رو کدر نکرده
چندین روز بود که منتظر یه همچین هوایی بودم که برم استخر
شنایی کنم و آفتابی بگیرم و بشم رنگ شکلات
ولی امروز
من هستم و دیوارها و درهایی به رنگ سبز کانادایی!
این رنگ اینجا خیلی طرفدار داره
حتی رنگ گنبد کنگره شون هم همین رنگه
یه مخلوطیه از سبز و آبی
ولی نه سبزه ، نه آبی
یه رنگیه که اصلا تو طبیعت وجود نداره
چرا ! شاید قورباغۀ مرده ای که تو آفناب چند روز خشک شده باشه پوستش این رنگی باشه
این خونه همش این رنگیه
دیوارها و کرکره ها یه کم کمرنگتر، موکت و درها به کم سیرتر
حالا تو این آفتاب درخشان
من تو این زندونِ سبزابی گیر کردم
با یه کامپیوتر و یه خروار نوشتنی که قراره تا آخر هفته تموم بشه
قول دادم تمومش کنم
به خودم قول دادم
ولی آخه آفتاب چی میشه؟
آفتابِ زردِ زرد
نه یه ذره بخار آب ، نه گرد و غبار محلی!
هیچی آفتابِ امروز رو کدر نکرده
چندین روز بود که منتظر یه همچین هوایی بودم که برم استخر
شنایی کنم و آفتابی بگیرم و بشم رنگ شکلات
ولی امروز
من هستم و دیوارها و درهایی به رنگ سبز کانادایی!
این رنگ اینجا خیلی طرفدار داره
حتی رنگ گنبد کنگره شون هم همین رنگه
یه مخلوطیه از سبز و آبی
ولی نه سبزه ، نه آبی
یه رنگیه که اصلا تو طبیعت وجود نداره
چرا ! شاید قورباغۀ مرده ای که تو آفناب چند روز خشک شده باشه پوستش این رنگی باشه
این خونه همش این رنگیه
دیوارها و کرکره ها یه کم کمرنگتر، موکت و درها به کم سیرتر
حالا تو این آفتاب درخشان
من تو این زندونِ سبزابی گیر کردم
با یه کامپیوتر و یه خروار نوشتنی که قراره تا آخر هفته تموم بشه
قول دادم تمومش کنم
به خودم قول دادم
ولی آخه آفتاب چی میشه؟
آفتابِ زردِ زرد
از ارکات یکی از دوستان:
اگر واقعا عشق را یافتی،
به آن پرواز بده و رهایش کن.
اگر خودش ماندن را انتخاب کرد،
به این معناست که عشق واقعی تو همان است.
اگر واقعا عشق را یافتی،
به آن پرواز بده و رهایش کن.
اگر خودش ماندن را انتخاب کرد،
به این معناست که عشق واقعی تو همان است.
بعضی آدما در طول زندگی باهامون همراه میشن
گاهی طول کمتر گاهی طول بیشتر
بعضی ها هم به سرعت از عرض زندگی آدم رد میشن
تو هم یکیش بودی
گاهی طول کمتر گاهی طول بیشتر
بعضی ها هم به سرعت از عرض زندگی آدم رد میشن
تو هم یکیش بودی
گل بشکفد که سوی گل آید پیام ابر
دل بشکفد که سوی دل آید پیام عشق
ما را سلام عشق رسانید نوبهار
بر لفظ نو بهار به آید سلام عشق
دل بشکفد که سوی دل آید پیام عشق
ما را سلام عشق رسانید نوبهار
بر لفظ نو بهار به آید سلام عشق
جناب آقای پرنس چارمینگ،
سلام،
می خواستم از حضورتون خواهش کنم که یه کم دیگه دست نگه دارید و یه کم دیرتر تشریف بیارید
شما که تا حالا تشریف نیاوردید، یه ذره دیگه هم صبر کنید
من الان اصلا حال و حوصلۀ عشق و عاشقی ندارم
البته ....
من که کلا عاشق آفریده شدم
بهتره بگم حوصلۀ شما رو ندارم
ببخشیدا
خیلی رک وپوست کنده خدمتتون عرض می کنم
من دیگه حال هیجان و التهاب و انتظار رو ندارم
اصلا دیگه قلبم نمی کشه
این قلب دیگه اون قلب بیست ساله ، بیست و پنج ساله ، حتی سی ساله نیست
الان فقط یکی رو می خواد که بی هیچ حرفی
فقط بشینه و به صداش گوش کنه
فقط همین
یه نفر که بوی امنیت بده
یادتون باشه اگه تشریف آوردین
آروم و بی صدا بیایین
پیشاپیش از همکاری شما متشکرم
سلام،
می خواستم از حضورتون خواهش کنم که یه کم دیگه دست نگه دارید و یه کم دیرتر تشریف بیارید
شما که تا حالا تشریف نیاوردید، یه ذره دیگه هم صبر کنید
من الان اصلا حال و حوصلۀ عشق و عاشقی ندارم
البته ....
من که کلا عاشق آفریده شدم
بهتره بگم حوصلۀ شما رو ندارم
ببخشیدا
خیلی رک وپوست کنده خدمتتون عرض می کنم
من دیگه حال هیجان و التهاب و انتظار رو ندارم
اصلا دیگه قلبم نمی کشه
این قلب دیگه اون قلب بیست ساله ، بیست و پنج ساله ، حتی سی ساله نیست
الان فقط یکی رو می خواد که بی هیچ حرفی
فقط بشینه و به صداش گوش کنه
فقط همین
یه نفر که بوی امنیت بده
یادتون باشه اگه تشریف آوردین
آروم و بی صدا بیایین
پیشاپیش از همکاری شما متشکرم
امروز
اولین روز یکمین ماه سال نخستین است
و من نمیدانم این چندمین باری است
که از عشق تو به دنیا می آیم
و این چندمین ضربه ایست
که به گریستن وا می داردم
ولی میخواهم
به شمار همۀ بدی های تو
به شمار همۀ بدی های جهان
- اگرچه تنها -
باز هم متولد شوم
خاطره حجازی
فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را می کشم
یا تو چاقو در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلاُ
این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که می دود در دشتهای دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین ...
زمین ...
نه!
به عقب تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دستهایش را بشوید
در آینده بنگرد
شاید
تصمیمی دیگر گرفت
گروس عبدالملکیان
گوشۀ ایوون کوچیک آپارتمان
برای خودم باغ و باغچه ای به هم زدم!
مرزه و ریحون کاشتم با فلفل سبز و گوجه فرنگی
این طرف درخت گردو و اون طرف بوتۀ گل یاس
امروز دیدم که ریحونا سر در آوردن، کوچولو و ریزه میزه
ولی از مرزه های تنبل هنوز هیچ خبری نیست!
امسال می خوام با درخت گردوم مهربون تر باشم
طفلکی رو کم آب می دادم
می ترسیدم بزرگ بشه و گلدونش رو بشکنه
حالا به این نتیجه رسیدم که فوقش براش یه گلدون بزرگتر می گیرم
برای یاس هم همینطور
یاس بانو از وقتی زمزمۀ گلدون نو رو شنید
از ذوقش پر از گل شد
در آن واحد پونزده تا گل داد
حالا دیده که این حرفا شایعه ای بیش نبوده یه کم قهر کرده
یه کم منتش رو بکشم درست میشه
از دیروز هم رفتم تو فکر پرورش درخت نارنج
دلم خوشه ، نه؟
برای خودم باغ و باغچه ای به هم زدم!
مرزه و ریحون کاشتم با فلفل سبز و گوجه فرنگی
این طرف درخت گردو و اون طرف بوتۀ گل یاس
امروز دیدم که ریحونا سر در آوردن، کوچولو و ریزه میزه
ولی از مرزه های تنبل هنوز هیچ خبری نیست!
امسال می خوام با درخت گردوم مهربون تر باشم
طفلکی رو کم آب می دادم
می ترسیدم بزرگ بشه و گلدونش رو بشکنه
حالا به این نتیجه رسیدم که فوقش براش یه گلدون بزرگتر می گیرم
برای یاس هم همینطور
یاس بانو از وقتی زمزمۀ گلدون نو رو شنید
از ذوقش پر از گل شد
در آن واحد پونزده تا گل داد
حالا دیده که این حرفا شایعه ای بیش نبوده یه کم قهر کرده
یه کم منتش رو بکشم درست میشه
از دیروز هم رفتم تو فکر پرورش درخت نارنج
دلم خوشه ، نه؟
دنبال یه نفر می گردم که بهم بگه :
" نگران نباش ، همه چی درست میشه"
" نگران نباش ، همه چی درست میشه"
به رویای پرنده ها راهمان نمی دهند
همین مختصر که تو
در من اوج می گیری و
من
که از کف دستانت
جرعه ای می نوشم
بس مان است
دنیا
از رنج ما چه عایدش می شود؟
نیمه شبی از این همه شبهای بی چراغ
دلهامان را بر شاخه ای می آویزیم
تا باد
غمهایش را ببرد
به رویای پرنده ها کاری نداشته باش
فعلا
دنبال چند واژۀ روشن باش
و جرعه ای که از کف دستانت می نوشم
به دنیا هم لازم نیست چیزی بگوییم
او می تواند
روی بخشش و مهربانی ما
حساب کند
حافظ موسوی
امروز مسافر راهی مسیر جدیدی شد.
سلام
من برگشتم
باز هم همه چی رو جا گذاشتم و اومدم
چیزایی که هرسال دل کندن ازشون برام سختتر میشه
هوای تهرون هنوز سرد بود، بعضی از شبا بارون می اومد
خیلی وقت بود که بوی خاک بارون خورده نشنیده بودم، عجب حالی میده!
باغچه ها سبز سبز شده بودن، پر از گلهای بنفشۀ وحشی و گوزکلاغ
بوته های یاس زرد و به ژاپنی غرق گل بودن ولی یاسمن ها و شیربرنج ها تازه داشتن جونه می زدن
دست مادر رو می گرفتم - چقدر دستاش کوچولوئن- و با هم تو باغ قدم می زدیم و گلها رو تماشا می کردیم
بیرون خونه،
شاوغی بود و ترافیک سنگین و دود و غوغا
هربار که از خونه می رفتم بیرون
کلی حرص و جوش می خوردم وبا ملت دعوام می شد!
عصرها
با یکی دو تا تلفن
همۀ فامیل - همین هفت هشت نفر باقیمونده- با هم یه جا جمع می شدیم
می گفتیم و می خندیدیم و سر به سر هم میذاشتبیم
یکی دو شب هم با بچه ها جمع شدیم برای مراسم عرق خوری سنتی
بهشت زهرا هم رفتم
نه فقط برای دیدار بابا
که برای بدرقۀ یکی دیگر از اعضای فامیل
در خانوادۀ ما بطورغریبی رسم شده که سالی یکی دو نفر از دنیا بروند
این بار هم نوبت شوهر عمه ام بود
خلاصه، یک ماه در چشم به هم زدنی گذشت
تهران شهر بزرگیست
شهر کثیفیست
شهر شلوغیست
با آدمهای جور واجور
ولی من
دلم برای این شهر و آدمهاش ضعف میره!
من برگشتم
باز هم همه چی رو جا گذاشتم و اومدم
چیزایی که هرسال دل کندن ازشون برام سختتر میشه
هوای تهرون هنوز سرد بود، بعضی از شبا بارون می اومد
خیلی وقت بود که بوی خاک بارون خورده نشنیده بودم، عجب حالی میده!
باغچه ها سبز سبز شده بودن، پر از گلهای بنفشۀ وحشی و گوزکلاغ
بوته های یاس زرد و به ژاپنی غرق گل بودن ولی یاسمن ها و شیربرنج ها تازه داشتن جونه می زدن
دست مادر رو می گرفتم - چقدر دستاش کوچولوئن- و با هم تو باغ قدم می زدیم و گلها رو تماشا می کردیم
بیرون خونه،
شاوغی بود و ترافیک سنگین و دود و غوغا
هربار که از خونه می رفتم بیرون
کلی حرص و جوش می خوردم وبا ملت دعوام می شد!
عصرها
با یکی دو تا تلفن
همۀ فامیل - همین هفت هشت نفر باقیمونده- با هم یه جا جمع می شدیم
می گفتیم و می خندیدیم و سر به سر هم میذاشتبیم
یکی دو شب هم با بچه ها جمع شدیم برای مراسم عرق خوری سنتی
بهشت زهرا هم رفتم
نه فقط برای دیدار بابا
که برای بدرقۀ یکی دیگر از اعضای فامیل
در خانوادۀ ما بطورغریبی رسم شده که سالی یکی دو نفر از دنیا بروند
این بار هم نوبت شوهر عمه ام بود
خلاصه، یک ماه در چشم به هم زدنی گذشت
تهران شهر بزرگیست
شهر کثیفیست
شهر شلوغیست
با آدمهای جور واجور
ولی من
دلم برای این شهر و آدمهاش ضعف میره!
می دونم از دست دادن پدر چقدر سخته
می دونم دیدن ذره ذره آب شدن پدر روی تخت بیمارستان چه دردی داره
میدونم همۀ دلداریهایی که مردم به آدم میدن؛
همه اش حرفه
این حرفا هیچ کدوم برای آدم پدر نمی شه
باید از دست داده باشی تا عظمت غمش رو درک کنی
این رو الان هم تو می دونی وهم من
ولی می خوام این رو بدونی
که از این سخت تر هم میشه
الان غم از دست دادنه، یه چند وقت دیگه دلتنگی هم بهش اضافه می شه
می خوام بدونی که ما هیچ چاره ای نداریم
جز تسلیم در برابر حقیقت مرگ
دوست نازنینم،
دعا می کنم که خداوند بهت صبر بده
صبری به اندازۀ تمام سالهای باقیمانده از عمرت.
می دونم دیدن ذره ذره آب شدن پدر روی تخت بیمارستان چه دردی داره
میدونم همۀ دلداریهایی که مردم به آدم میدن؛
همه اش حرفه
این حرفا هیچ کدوم برای آدم پدر نمی شه
باید از دست داده باشی تا عظمت غمش رو درک کنی
این رو الان هم تو می دونی وهم من
ولی می خوام این رو بدونی
که از این سخت تر هم میشه
الان غم از دست دادنه، یه چند وقت دیگه دلتنگی هم بهش اضافه می شه
می خوام بدونی که ما هیچ چاره ای نداریم
جز تسلیم در برابر حقیقت مرگ
دوست نازنینم،
دعا می کنم که خداوند بهت صبر بده
صبری به اندازۀ تمام سالهای باقیمانده از عمرت.
امسال فقط خواجه حافظ زنگ نزده !
آرتین کوچولو
پنج روزشه
چشماش یه رنگی مخلوط از آبی و خاکستریه
-به قول مادر بزرگش کبوده-
با چشمای کبودش
کنجکاوانه این ور و اون ور رو خوب نگاه کرد
یه چند تا خمیازه ای کشید و
تو بغل باباش به خواب رفت
خواب عمیق
بدون توجه به نور و سرو صدای آدمهای دور و بر!
بالاخره
چه جایی گرم و نرم تر و امن تر از آغوش پدر ؟
پنج روزشه
چشماش یه رنگی مخلوط از آبی و خاکستریه
-به قول مادر بزرگش کبوده-
با چشمای کبودش
کنجکاوانه این ور و اون ور رو خوب نگاه کرد
یه چند تا خمیازه ای کشید و
تو بغل باباش به خواب رفت
خواب عمیق
بدون توجه به نور و سرو صدای آدمهای دور و بر!
بالاخره
چه جایی گرم و نرم تر و امن تر از آغوش پدر ؟
ساقی نامه آهنگ قشنگیه
روی پیانویی که سالها کوک نشده بود
با دستهای خشکی که یه ساله تمرین نکرده
این نوای پر احساس و جادویی
اشک دو سه نفر کانادایی رو درآورد!
روی پیانویی که سالها کوک نشده بود
با دستهای خشکی که یه ساله تمرین نکرده
این نوای پر احساس و جادویی
اشک دو سه نفر کانادایی رو درآورد!
می زند باران به شیشه....
مثل انگشت فرشته.....
قطره قطره
رشته رشته....
خاطراتم همچو باران .....
.....
.....
بقیه اش رو بلد نیستم !!!
فقط یادمه که خیلی قشنگ بود
فتحعلی اویسی می خوندش روی تیتراژ یه سریال
مثل انگشت فرشته.....
قطره قطره
رشته رشته....
خاطراتم همچو باران .....
.....
.....
بقیه اش رو بلد نیستم !!!
فقط یادمه که خیلی قشنگ بود
فتحعلی اویسی می خوندش روی تیتراژ یه سریال
یه فرشتۀ کوچولو
پا تو دنیای ما گذاشته
کیوان کوچولو
خوش اومدی
تو ثابت کردی
که اعضای خونوادۀ ما فقط کم نمیشن
گاهی هم زیاد میشن
پا تو دنیای ما گذاشته
کیوان کوچولو
خوش اومدی
تو ثابت کردی
که اعضای خونوادۀ ما فقط کم نمیشن
گاهی هم زیاد میشن
با ساعت دلم
وقت دقیق آمدن توست
من ایستاده ام،
مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگهایی از بوسه
...
محمد علی بهمنی
The stars exist
that we might know
how high
.our dreams can soar
6 ساله شدم!
آسمان فرصت خوبی ست ، اگر پر بکشیم
به افقهای دل انگیز خدا سر بکشیم
کاسۀ دوستی از رنگ و ریا لبریز است
جرعه ای عشق بریزید که ما سر بکشیم
........
سید عباس سجادی
جیرجیرک به خرس گفت :
"I Love You "
خرس گفت:
" من الآن خوابم میاد، میرم بخوابم."
... و به خواب رفت ، به سه ماه خواب زمستانی
او نمی دانست
که عمر جیرجیرک
فقط سه روز است .
"I Love You "
خرس گفت:
" من الآن خوابم میاد، میرم بخوابم."
... و به خواب رفت ، به سه ماه خواب زمستانی
او نمی دانست
که عمر جیرجیرک
فقط سه روز است .
از عشق
جامه ای می دوزم
و کفشی
که مرا به فردا برساند
فردا
روشن تر از خاطرات دیروز
پشت پنجره
منتظر است که بیاید
ستاره صباحی
جامه ای می دوزم
و کفشی
که مرا به فردا برساند
فردا
روشن تر از خاطرات دیروز
پشت پنجره
منتظر است که بیاید
ستاره صباحی
اي سرزمين پاك
با اولين شكوفه هر سال
در دشت چشمهاي تو بيدار مي شود
باغ پر از شكوفهْ انديشه هاي من
- در دشت چشمهاي تو - اين دشتهاي سبز
هر باغ شعر من
پيغامبخش جلوهْ روزان بهتري است
هر غنچه
هر شكوفه
هر ساقهْ جوان
دنياي ديگري است
اي سرزمين پاك
من با پرندگان خوش آواي باغ شعر
در دشت چشمهاي تو ، سرشار هستي ام
من با اميد روشن اين باغ پر سرور
در خويش زنده ام
دشت جوان چشم تو
سبز و شكفته باد
با اولين شكوفه هر سال
در دشت چشمهاي تو بيدار مي شود
باغ پر از شكوفهْ انديشه هاي من
- در دشت چشمهاي تو - اين دشتهاي سبز
هر باغ شعر من
پيغامبخش جلوهْ روزان بهتري است
هر غنچه
هر شكوفه
هر ساقهْ جوان
دنياي ديگري است
اي سرزمين پاك
من با پرندگان خوش آواي باغ شعر
در دشت چشمهاي تو ، سرشار هستي ام
من با اميد روشن اين باغ پر سرور
در خويش زنده ام
دشت جوان چشم تو
سبز و شكفته باد
به مناسبت روز جهانی زن

من شبیه تو هستم
تو شبیه من هستی
هر کدام از ما به نوعی نیاز به هم داریم
هر کدام از ما به نوعی حق و حقوقمان پایمال شده
هر کدام از ما به نوعی بر علیه تبعیض مبارزه می کنیم
هر کدام از ما به نوعی اسیر "زن بودن" یا " مرد بودن" خویشیم
برایم روز تعیین نکن
نگو که سهم من از همۀ روزهای سال
همین یک روز است
بیا با هم
یک روز را
روز بزرگداشت " آدم بودن" بنامیم

من شبیه تو هستم
تو شبیه من هستی
هر کدام از ما به نوعی نیاز به هم داریم
هر کدام از ما به نوعی حق و حقوقمان پایمال شده
هر کدام از ما به نوعی بر علیه تبعیض مبارزه می کنیم
هر کدام از ما به نوعی اسیر "زن بودن" یا " مرد بودن" خویشیم
برایم روز تعیین نکن
نگو که سهم من از همۀ روزهای سال
همین یک روز است
بیا با هم
یک روز را
روز بزرگداشت " آدم بودن" بنامیم
سه جفت چشم،
مشکی ، عسلی ، سبز
یه کیک شکلاتی
18 تا شمع
و یه دنیا دوستی
همچین سورپریزم کردند که از خوشحالی زبونم بند اومده بود
قدردان محبتشون هستم
مشکی ، عسلی ، سبز
یه کیک شکلاتی
18 تا شمع
و یه دنیا دوستی
همچین سورپریزم کردند که از خوشحالی زبونم بند اومده بود
قدردان محبتشون هستم
همیشه برای گفتن یک دنیا حرف دارم ، ولی برای نوشتن نه
دو سال پیش این وبلاگ را هدیه گرفتم
از سر عشق بود یا از سردوستی
نمی دانم
هر چه بود پر از مهر بود
به حرمت مهر
تلاش کردم که زنده نگاهش دارم
....هر از گاهی ....چند خطی ....
ولی همین "چند خط"-ها
-حالا که بعد از دو سال نگاهشان می کنم-
روز های زندگی منند
روزهای آفتابی،روزهای ابری
روزهای شادی، روزهای غم
روزهای رو به جلو ، روزهای ساکن
..........
"ساقی نامه "
دوساله شدی
تولدت مبارک
دو سال پیش این وبلاگ را هدیه گرفتم
از سر عشق بود یا از سردوستی
نمی دانم
هر چه بود پر از مهر بود
به حرمت مهر
تلاش کردم که زنده نگاهش دارم
....هر از گاهی ....چند خطی ....
ولی همین "چند خط"-ها
-حالا که بعد از دو سال نگاهشان می کنم-
روز های زندگی منند
روزهای آفتابی،روزهای ابری
روزهای شادی، روزهای غم
روزهای رو به جلو ، روزهای ساکن
..........
"ساقی نامه "
دوساله شدی
تولدت مبارک
WORLD COMMUNITY FILM FESTIVAL
چهار تا فیلم خوب دیدم ،همش هم مستند :
"Mission against Terror" ماجرای پنج مرد کوباییه که به جرم جاسوسی در ایالات متحده آمریکا دستگیر شدند، من کلا با جریان جاسوسی مشکل دارم ، ولی به هر حال وقتی خونوادۀ اونا از دلتنگیها و نگرانیهاشون می گفتند اشکم در اومد.
"The revolution will Not be Televised" ; ماجرای ونزویُلا و آقای چاوز... همیشه برام جالب بود......این فیلم هم خیلی خوش ساخت و خوب بود.
" In the Shadow of Gold Mountain" ماجرای مشکلاتی که چینی ها در بدو ورود به کانادا داشتند و مالیاتی که باید می دادند...... اینم بد نبود.
" Peace One Day" بهترین فیلمی که دیدم، ماجرای تلاشهای وحشتناک یک نفربرای این که یک روز در دنیا آتش بس باشه.
خوشبختانه موفق هم شد و تونست ثابت کنه که یک نفر هم می تونه دنیا رو یه تکون - هرچند کوچولو - بده. روز 21 سپتامبر قراره هر جا جنگی هست برای یک روز متوقف بشه.
خوب یه روز هم یه روزه.
به امید بیشتر شدن تعداد این روزا.......آمین.
چهار تا فیلم خوب دیدم ،همش هم مستند :
"Mission against Terror" ماجرای پنج مرد کوباییه که به جرم جاسوسی در ایالات متحده آمریکا دستگیر شدند، من کلا با جریان جاسوسی مشکل دارم ، ولی به هر حال وقتی خونوادۀ اونا از دلتنگیها و نگرانیهاشون می گفتند اشکم در اومد.
"The revolution will Not be Televised" ; ماجرای ونزویُلا و آقای چاوز... همیشه برام جالب بود......این فیلم هم خیلی خوش ساخت و خوب بود.
" In the Shadow of Gold Mountain" ماجرای مشکلاتی که چینی ها در بدو ورود به کانادا داشتند و مالیاتی که باید می دادند...... اینم بد نبود.
" Peace One Day" بهترین فیلمی که دیدم، ماجرای تلاشهای وحشتناک یک نفربرای این که یک روز در دنیا آتش بس باشه.
خوشبختانه موفق هم شد و تونست ثابت کنه که یک نفر هم می تونه دنیا رو یه تکون - هرچند کوچولو - بده. روز 21 سپتامبر قراره هر جا جنگی هست برای یک روز متوقف بشه.
خوب یه روز هم یه روزه.
به امید بیشتر شدن تعداد این روزا.......آمین.
تازه دارم یاد می گیرم چطوری خودم سر خودم رو گرم کنم!!!!!
حتی می تونم بگم که یه جورایی حالش بیشتره
نکنه این از عوارض بالا رفتن سن باشه ؟؟؟؟
حتی می تونم بگم که یه جورایی حالش بیشتره
نکنه این از عوارض بالا رفتن سن باشه ؟؟؟؟