با یاد تو
بر می خیزم
هر صبح
از گرانسنگ ترین رویاها
تا شاید ناگاه
از پس پرده و پنجره و آیینه
تو در آیی
همچون خورشید
وسپس آنگاه
که جای خالی تو را می بینم
لیموی لبان مرگ را
با دندان عطشم
می فشرم
با یاد تو هر صبح
بر می خیزم
تا آن دم
که بالشم خشت شود
پرویز حسینی
چهار سال گذشت.