Friday, March 07, 2008
جناب آقای پرنس چارمینگ،

سلام،
می خواستم از حضورتون خواهش کنم که یه کم دیگه دست نگه دارید و یه کم دیرتر تشریف بیارید
شما که تا حالا تشریف نیاوردید، یه ذره دیگه هم صبر کنید
من الان اصلا حال و حوصلۀ عشق و عاشقی ندارم
البته ....
من که کلا عاشق آفریده شدم
بهتره بگم حوصلۀ شما رو ندارم
ببخشیدا
خیلی رک وپوست کنده خدمتتون عرض می کنم
من دیگه حال هیجان و التهاب و انتظار رو ندارم
اصلا دیگه قلبم نمی کشه
این قلب دیگه اون قلب بیست ساله ، بیست و پنج ساله ، حتی سی ساله نیست
الان فقط یکی رو می خواد که بی هیچ حرفی
فقط بشینه و به صداش گوش کنه
فقط همین
یه نفر که بوی امنیت بده

یادتون باشه اگه تشریف آوردین
آروم و بی صدا بیایین

پیشاپیش از همکاری شما متشکرم
نظر؟