صبح تو ایستگاه اتوبوس "ش" رو دیدم
دختر نازنینیه
با وجود این که فقط دو سه بار ، اون هم اتفاقی، همدیگه رو دیدیم ، هر بار کلی با هم گرم می گیریم و کلی حرف برای زدن داریم
طرفای ظهر برای انجام کاری مربوط به پروژه ام بیرون از دانشگاه هستم ، نزدیکای محل کار میکی
نهار رو با میکی می خورم، میکی شکمو
بعد از ظهر تو دانشکده "ریشی" رو میبینم
میگه نمیایی سمینار ؟ گزارش سفرمون به مناطق تسونامی زدۀ اندونزیه
میرم
حدود نود درصد مستمعین رو می شناسم
داداشی هم اونجاست
از این که تو این گروه فعالیت کرده احساس خوبی می کنم
بعد از سمینار با چند تا از بچه ها گپ و گفتی میزنیم و بعد از اون هم با دوست نازنینی میریم برای قهوۀ عصر
اونجا نشستیم که از یه طرف دوستی و از طرف دیگه داداشی به ما می پیوندند
وقت برگشتن به خونه تو ایستگاه اتوبوس دوباره "ش" رو می بینم
عجب !!!!!!!!
به خونه که می رسم ، اول ای-میلهام رو چک می کنم
"م" داره یه برنامۀ سفر جور می کنه
با یه گروه بیست نفری
دارم فکر می کنم که اون آخر هفته ام خالیه یا نه
-این یکی که از الان پر پره -
"ن" آنلاین میشه و برام چند تا آهنگ قشنگ می فرسته
حالا هم بناست بیاد با هم بریم قدمی بزنیم
....
....
....
یادم میاد که اون چند ماهی رو که اخیرا تو ایران گذروندم به چه سختی برنامه پیدا می کردم
اگه دختر عموی نازنینم و دو سه تا دوست دیگه نبودن که دیگه هیچی
....
....
دارم اینجا شاخ و برگ میدم
ریشه هام اونجاست و
شاخ و برگهام اینجا
با این همه فاصله
می ترسم از وسط بشکنم
یا باید ریشه ها رو کند
یا شاخ و برگها رو چید
یا این که
....
نمی دونم آیا میشه رشد کرد و قد کشید؟
دختر نازنینیه
با وجود این که فقط دو سه بار ، اون هم اتفاقی، همدیگه رو دیدیم ، هر بار کلی با هم گرم می گیریم و کلی حرف برای زدن داریم
طرفای ظهر برای انجام کاری مربوط به پروژه ام بیرون از دانشگاه هستم ، نزدیکای محل کار میکی
نهار رو با میکی می خورم، میکی شکمو
بعد از ظهر تو دانشکده "ریشی" رو میبینم
میگه نمیایی سمینار ؟ گزارش سفرمون به مناطق تسونامی زدۀ اندونزیه
میرم
حدود نود درصد مستمعین رو می شناسم
داداشی هم اونجاست
از این که تو این گروه فعالیت کرده احساس خوبی می کنم
بعد از سمینار با چند تا از بچه ها گپ و گفتی میزنیم و بعد از اون هم با دوست نازنینی میریم برای قهوۀ عصر
اونجا نشستیم که از یه طرف دوستی و از طرف دیگه داداشی به ما می پیوندند
وقت برگشتن به خونه تو ایستگاه اتوبوس دوباره "ش" رو می بینم
عجب !!!!!!!!
به خونه که می رسم ، اول ای-میلهام رو چک می کنم
"م" داره یه برنامۀ سفر جور می کنه
با یه گروه بیست نفری
دارم فکر می کنم که اون آخر هفته ام خالیه یا نه
-این یکی که از الان پر پره -
"ن" آنلاین میشه و برام چند تا آهنگ قشنگ می فرسته
حالا هم بناست بیاد با هم بریم قدمی بزنیم
....
....
....
یادم میاد که اون چند ماهی رو که اخیرا تو ایران گذروندم به چه سختی برنامه پیدا می کردم
اگه دختر عموی نازنینم و دو سه تا دوست دیگه نبودن که دیگه هیچی
....
....
دارم اینجا شاخ و برگ میدم
ریشه هام اونجاست و
شاخ و برگهام اینجا
با این همه فاصله
می ترسم از وسط بشکنم
یا باید ریشه ها رو کند
یا شاخ و برگها رو چید
یا این که
....
نمی دونم آیا میشه رشد کرد و قد کشید؟